دانلود مباني نظري و پيشينه تحقيق احساس شادكامي و خوشبختي در زندگي
دانلود مباني نظري و پيشينه تحقيق احساس شادكامي و خوشبختي در زندگي |
دسته بندي | روانشناسي و علوم تربيتي |
فرمت فايل | docx |
حجم فايل | 125 كيلو بايت |
تعداد صفحات فايل | 58 |
شادكامي:
شادكامي» از مهمترين نيازهاي رواني بشر است كه تأثير عمدهاي بر شكلگيري شخصيت و سلامت روان دارد و همة انسانها شادكامي را خود و براي افراد مورد علاقهشان ميخواهند. از عهد باستان تا كنون به احساسات مثبت انسان از جمله شادكامي توجه شده است. افلاطون در كتاب جمهوري به سه عنصر در وجود انسان اشاره ميكند كه عبارتند از: قوة عقل يا استدلال، احساسات و اميال. وي شادكامي را حالتي از انسان ميداند كه بين اين سه عنصر، تعادل و هماهنگي وجود داشته باشد. ارسطو معتقد است دستكم سه نوع شادماني وجود دارد؛ در پايينترين سطح، شادي را همان لذّت ميداند؛ در سطح بالاتر شادي همان موفقيت و كاميابي است و نوع سوم شادي از نظر ارسطو، شادي ناشي از معنويت است. وي معتقد است شادكامي حقيقي از ارضاي اميال حاصل نميشود، بلكه از انجام چيزي كه از لحاظ اخلاقي ارزش انجام دادن دارد، يعني از تجلّي فضيلت حاصل ميشود. به اعتقاد جرمي بنتام شادكامي غير قابل تشخيص از لذّتهاي جسماني بوده، عبارت است از فعاليتهايي كه افزايش آنها موجب لذّت و كاهش درد و ناراحتيها ميشود. فارابي معتقد است سعادت دنيوي و اخروي انسان با تحقق چهار نوع فضيلت به دست ميآيد كه عبارتند از: فضيلتهاي نظري، فضيلتهاي فكري، فضيلتهاي اخلاقي و صناعات عملي. وي راه رسيدن به سعادت را داشتن ملكات اخلاقي دانسته، و خلق نيكو را اعتدال يا حد وسط افراط و تفريط ميداند (امانيان، 1388).
برخي از پژوهشگران، شادكامي را حالت رواني مثبتي ميدانند كه با سطح بالاي رضامندي كلي از زندگي، عاطفه مثبت و سطح پايين عاطفه منفي مشخص ميشود. سليگمن، رشيد و پارك، مفهوم شادكامي را در سه مؤلفه جاي داده است: الف) هيجانهاي مثبت (زندگي بانشاط)؛ ب) تعهد (زندگي درگيرانه يا زندگي خوب؛ ج) معناداري (زندگي با معنا). سليگمن معتقد است بر اساس پژوهشهاي چند سال اخير، ثابت شده است شادكامي عامل پديدآورندة منافعي به مراتب بيشتر از صِرف احساس خوبي داشتن است؛ افراد شادكام، سالمتر و بسيار موفقترند و درگيري و تعهد اجتماعي بيشتري دارند (آذربايجاني و علي محمدي، 1388).
2-2-1 حساس شادكامي و خوشبختي در زندگي:
هيچ چيز مثل زندگي مثبتنگرانه نميتواند احساس شادكامي و خوشبختي را در انسان بوجود بياورد. انسان هايي كه احساس خوشبختي ميكنند افرادي هستند كه كمتر با افكار و مسائل منفي سروكار دارند و اجازه نميدهند بيش از مقدار لازم و طبيعي با مسائل منفي درگير شوند. با نيمه پر ليوان زندگي ميكنند و اتفاقات را از جانب مثبت ارزيابي ميكنند. افكار روزانه آنها حول و حوش مسائل خوب دور ميزند و با ديدگاهي مثبت كارها و امور زندگي خود را دنبال ميكنند. آنها كمتر از نميشود، نميتوان و ... استفاده ميكنند. مثبتبيني نيروي انسان و اراده او را در جهت رسيدن به اهداف و خواستههايش تامين ميكند (امانيان، 1388).
|
2-2-2 معنويات نقش مهمي در شادكامي دارند.
امور معنوي و پيوندهاي قلبي انسان با آنها بسيار موثر هستند. اين پيوند ها علاوه بر كمك به انسان در جهت داشتن نگرشي مثبت به زندگي به او كمك ميكنند در شرايط سخت و منفي و آزار دهنده نيز تسلط بيشتري روي مسائل داشته باشند. انسان بدون معنويات و ارتباطش با اين منابع بيتكيهگاه است ( آهي، 1387).
2-2-3 مذهب و شادكامي:
مذهب آثار مثبتي بر سلامت ذهني خصوصا بر سلامت وجودي دارد اما بر شادكامي كلي بهداشت جسم و روان نيز تاثير دارد فعاليت هاي مذهبي هيجانات مثبت و قوي ايجاد مي كند مناسب و مناسك مذهبي نيز احساسات جامعه پسند توليد مي كند و با حضور ديگران احساس وحدت ايجاد مي شود(اناركي و همكاران ، 1382).
از آنجا كه فرد با ايمان داراي ارتباطات و اعتقادات معنوي است كمتر احساس رها شدگي پوچي وتنهايي مي كند .مايرز (2000)معتقد است ايمان مذهبي تاثير زيادي بر ميزان شادماني دارد. ايمان مورد نظر مايرز ايماني است كه حمايت اجتماعي هدفمندي احساس پذيرفته شدن و اميدواري را براي فرد به ارمغان مي آورد(مير شاه جعفري ، 1382).
سه راه عمده كه از طريق آن مذهب مي تواند موجب ارتقاي سلامت و شادكامي شود عبارتند از :
- رابطه با خدا:"پولنر (1989)دريافت كه گزارش نزديكي با خداوند همبستگي معادل 40/0با شادماني و رضايت از زندگي دارد. پولما و پندلتون (1991)دريافتند كه تجربه اوج و تجربه بهترين پيش بيني كننده هاي سلامتي و خصوصا سلامت وجودي هستند تاثير مذهبي بودن بر سلامت ذهني براي سياه پوستان امريكايي بيشتر از سفيد پوستان گزارش شده است (اناركي وهمكاران ، 1382).
- تاثير در مكان هاي مذهبي (مساجد كليساو....) و يتر وهمكاران (1985)در فرا تحليلي مربوط به 56 زمينه يابي در آمريكا دريافتند كه حضوردر كليسا قويترين رابطه را با شادي و سلامتي داشته است. اين تاثير براي سالخوردگان در بالاترين حد بوده است (اناركي و همكاران ، 1382).
- باورها:سومين راهي كه از طريق آن مذهب ممكن است سلامتي را متاثر سازد از طريق باورها است اليسون (1991)دريافت كه داشتن باورهاي استوار كه گاهي قطعيت وجودي ناميده مي شود با رضايت از زندگي مستقل از حضور در مكان هاي مذهبي و دعاهاي خصوصي همبستكي دارد (اليسون ، 1991).
قطعيت باورها نافذ است وموجب سلامت وجودي مي شود اعتقاد به زندگي پس از مرگ نيز مفيد است بخصوص در مورد كساني كه سالخورده و بيمارند و در معرض خطر جنگ قرار دارند.
از نظر گريلي (1975)فعاليت هاي مذهبي داراي كاركردهايي هستند كه نهايتا موجب افزايش شادماني فردي مي گردد (مير شاه جعفري ،1382)
هليز وآرچل (1998)در بيان اين كاركردها به مواردي از جمله احساس اتصال با معبودي بسيار قدرتمند و مقدس ، عشق ،برابري واحساس در جمع بودن اشاره مي كنند. همچنين در مذاهب به اين ايماژها و عناصر ياد شده موجب فزايش شادماني آنها مي گردد . در زمينه تأثير ايمان و فعاليتهاي مذهبي بر ميزان شادماني افراد تحقيقات متعددي شده است (اناركي و همكاران،1382).
هاي (1982) در تحقيق خود گزارش كرده است كه 61 درصد كسانيكه در مراسم مذهبي شركت مي كنند احساس آرامش و شادماني مي كنند (اناركي و همكاران ،1382).
در پژوهش ديگري كه توسط هالمان ودمور (1987)انجام شد، اين نتيجه به دست آمده كه فعاليت هاي مذهبي از جمله حضور در كليسا بر شادماني افراد مي افزايد. آنها در توجيه علت اين امر به حمايت اجتماعي كه حاصل شركت در فعاليت هاي دسته جمعي است اشاره مي كند (امانيان، 1388).
كالدور (1994) معتقد است كه افراد مذهبينزديكترين دوستان خدود را از ميان افراد مذهبي انتخاب مي كنند و علاوه بر داشتن احساس نزديكي به خداوند ، نسبت به مردم ديد مثبتي دارند كه همه عوامل بر شادماني آنها مي افزايد (اناركي و همكاران ،1382).
2-2-4 عوامل موثر در شادكامي
يافته ها نشان مي دهد كه مردم شادمان خودشان آن را فراهم كرده اند و شادكامي امري تصادفي و يا ژنتيك و يا غير انتخابي نيست. شايد به نظر برسد مردم شاد بهترين چيزها را در زندگي دارند ولي حقيقت اين است كه انها از آنچه دارند بيشترين بهره و لذت را مي برند. مطالعه روي افراد شاد و دانستن اصول و روش زندگي آنها، به ديگران كمك مي كند كه با پيروي از آن اصول به زندگي شادمانه تري دست يابند.(اكبر زاده،1383).
2-2-5 شادكامي در پژوهش ها:
يكي از پرسشهاي اساسي دربارة شادكامي اين است كه آيا شادكامي حالتي است كه به رويدادها و موقعيتهاي زندگي مربوط ميشود يا به شخصيت فرد ارتباط دارد و يا اينكه نتيجة تعامل ميان اين دو است؟ بيشتر بررسيها نشان ميدهند كه شادكامي يك ويژگي شخصيتي است. بررسيهاي شخصيتي در مورد شادكامي نشان ميدهد كه افراد شاد و ناشاد، نيمرخهاي شخصيتي متمايز دارند. در فرهنگهاي غربي، افراد شاد برونگرا و خوشبين هستند و از عزت نفس بالا و كنترل دروني برخوردارند. در مقابل، افراد ناشاد به سطوح بالايي از روانرنجوري گرايش دارند. همبستگي برونگرايي با شادكامي يا عاطفي بودن مثبت حدود 70/0 است اما همبستگي روانرنجورگرايي با عاطفي بودن منفي بيش از 9/0 است. در پژوهشي كه توسط مرادي، جعفري و عابدي در مورد «شادماني و شخصيت» انجام شد، به ارتباط معنادار شادكامي با ابعاد شناختي، اجتماعي، هيجاني و جسماني شخصيت اشاره شده است. در اين پژوهش، كنترل دروني، خوشبيني و تفكر مثبت، هدفمندي، خلاقيت، ثبات هيجاني، عزت نفس، خودكارآمدي، برونگرايي، نوعدوستي، توافق اجتماعي، وظيفهشناسي، روابط مثبت با ديگران و سلامت سيستم ايمني بدن به مثابه مؤلفههاي شخصيتي مؤثر در شادكامي ياد شده است. اين پژوهشگران بر اين باورند كه بين شادكامي و مؤلفههاي ياد شده، رابطة علّي و دوسويه برقرار است. برخي از پژوهشگران نيز شادكامي را متغيري شخصيتي ميدانند كه پايهاي زيستشناختي دارد. هيجان مثبت، رضايت از زندگي، نبود هيجانهاي منفي، روابط مثبت با ديگران، هدفمند بودن زندگي، رشد شخصيتي، دوست داشتن ديگران و طبيعت نيز شروط لازم براي رسيدن به شادكامي هستند. لوبوميرسكي و همكاران الگوي يكپارچهاي از شادكامي ارائه و عوامل شادكامي را از سه جنبه بررسي كردهاند: عوامل ژنتيكي (نقطه تنظيم)، شرايط محيطي و صفات شخصيتي (فعاليت ارادي). بر اساس اين پژوهش، عوامل ژنتيكي 50% ، صفات شخصيتي 40% و عوامل محيطي 10% واريانس شادكامي را پيشبيني ميكنند. لوبوميرسكي و همكاران معتقدند عوامل ژنتيكي، در طول زمان ثابت و پايدار، و در برابر نفوذ و كنترل مقاومند و تغيير در صفات شخصيتي به مراتب بيشتر از عوامل محيطي ظرفيت شادكامي را افزايش ميدهد. به نظر ميرسد، گستردهترين پژوهش در زمينة شادكامي روانشناختي را آرگيل (2001) انجام داده است. وي حاصل پژوهشهايش را در كتابي با عنوان روانشناسي شادي گزارش كرده است ( آذربايجاني و علي محمدي، 1388).
به طور كلي، افراد با حالت خوشي و ناخوشي به زندگي خود رنگ مي دهند. فردي كه از شادكامي بيشتري برخوردار است، آرامش و احساس امنيت بيشتر، تصميم گيري راحت تر، ميزان كار مطلوب و، مشاركت بيشتر، زندگي سالم و پر انرژي و در نهايت زندگي رضايتمندانه اي دارد (پريسمن و كوهن[1]، 2005).
2-2-6 چهار رويكرد كلي مربوط به شادكامي:
برخي مطالعات به بررسي مفهوم شادكامي پرداختهاند و اينكه آيا شادكامي يك صفت و ويژگي ذاتي و وراثتي است يا نه؛
در برخي از اين پژوهشها كه شايد بيشترين سهم از مطالعات شادكامي را به خود اختصاص داده باشد، بررسي همبستگي و رابطة عوامل مختلف شخصيتي، فرهنگي، اجتماعي و جمعيتشناختي با شادكامي مورد اهتمام بوده است؛ در تعدادي از اين بررسيها سنجش ميزان شادكامي افراد و تهية ابزارهايي براي اين منظور مورد توجه بوده است؛ در بعضي پژوهشها كه در سالهاي اخير بيشتر شده، بررسي عوامل مؤثر بر شادكامي و شيوههاي افزايش شادكامي كانون توجه بوده است (قادري بافي، 1381).
2-2-7 مهمترين اصول شادكامي
1- موفقيت در روابط زوجي و خانوادگي خود هستند. و زندگي خانوادگي و زوجي براي آنها اولويت اول است. مطاله موسسه گالوپ نشان مي دهد هيچ چيز به اندازه زندگي خانوادگي در شادكامي نقش ندارد. اين بررسي نشان مي دهد اگر چه عواملي مانند موفقيت، خوش شانسي، شهرت، ثروت، آسايش و خيلي چيزهاي ديگر براي بشر لذت بخش است ولي مهمترين عامل شادكامي زندگي خانوادگي است. البته در اين مورد دو نكته مطرح است الف اصل رابطه ب) كيفيت رابطه: بررسي ها نشان مي دهد افراد متاهل شادتر از مجردها، مطلقه ها و يا بيوه ها هستند. در بين خانواده ها، شادكامترين زوج هايي، كساني هستند كه فرزندان آنها بعد از رشد و كمال خانه را ترك گفته اند و ناشادترين افراد جامعه مادران ازدواج نكرده و والدين تك سرپرست هستند. البته تاهل يا رابطه زوجي به تنهايي منبع شادماني نيست بلكه وجود رابطه رضايتمند جرء لازم شادكامي است. اگر چه زوج بودن حتي اگر در همه جهات خوب نباشد بهتر از نداشتن رابطه است. در هرحال به نظر مي رسد آن چه زندگي زوجي را شادمانه مي كند وجود گرمي، صميميت حمايت، ياري و همراهي است. در رابطه خانوادگي داشتن فرزند اگر چه در شادكامي نقش دارد ولي مساوي با شادماني نيست و بسيار از زوجهاي بدون فرزند هم زندگي شادمانه اي دارند. رابطه جنسي سالم نيز يكي از كليدهاي شادكامي است ولي تعداد دفعات آن ربطي به شادكامي ندارد.
2-بعد از ازدواج مهمترين عامل شادكامي “كار” است. كار به خودي خود مي تواند حس مفيد بودن و مولد بودن در انسان ايجاد كند. البته كار در شان و علاقه فرد، بيشترين تاثير راد دارد. كار به انسان اين امكان را مي دهد كه خود را جزئي ازجامعه ببيند و از نظر برخي روانشناسان كار خود علاج بخش برخي از بيماري ها و ناراحتي هاي رواني است. كار وسيله اي است براي بروز استعدادها و دستيابي به خود شكوفايي و نيز در آمد ناشي از كار، برآورده كننده نيازها اساسي انسان و دستيابي با ابزارها ديگر شادماني است. اگر چه نوع كار در ميزان شادكامي نقش دارد ولي در هر صورت هر نوع كاري بهتر از بي كاري و احساس بيهودگي است.
3- درگيري فعال با زندگي: افراد شاد اغلب اوقات مشغول كار، مردم، خانواده، و فعاليت هاي گوناگون هستند. آنها انسان هايي جستجو گر بوده و زندگي را با قدرت به پيش مي برند، به مشكلات حمله مي كنند و در آنها غوطه مي خورند و زندگي را از درون مشكلات مي سازند. مردم شاد بيشتر از زندگي دريافت مي كنند چرا كه بيشتر به آن مي پردازند.
4- مثبت انديشي: خوش بيني يا مثبت انديشي يكي از مهمترين عوامل شادكامي است چناچه مي توان آن را حلقه وصل ديگر عوامل به شادكامي دانست. اين بدان معني است كه اگر فردي همه ملزومات شادكامي مانند ازدواج خوب، شغل مناسب، درآمد كافي، و دوستاني داشته باشد ولي نگرش اونسبت به زندگي منفي باشد از امكانات خود لذت نمي برد و به ممكن است كه امكانات خود را از دست بدهد.
[1] Pressman & Cohen